طنز تلخ

 

یه جنونه میدونم....دوا و درمون نداره...

یه تب تنده که پاییز و زمستون نداره....

عاشقی دردسره....اما تو باور نداری...

دل که تو سینه نلرزه سر و سامون ندااااره...

کی میتونه مثل من..به گریه هاش دروغ بگه...؟

یه نفر نیس به من ساده بگه بسه دیگه...بسه دیگه...

 


نمیدونم برنامه یکی دو شب پیش [کمر بند ها را ببندیم] رو دیدید یا نه...

موضوعش این بود که عروس و دوماد رفتن مستقل بشن....

طنز تلخی بود که میگفت جونای ما

به این راحتی نمیتونن واسه خودشون زندگی تشکیل بدن....

وقتی هم بهشون میگن خوب زن میخوای ؟ باید مستقل بشی!

 دوماد خان هم با غرور میگه...باشه...ما حاضریم

هر جور سختی بکشیم ولی با هم باشیم....

اون صحنه که روان و شرر! دارن سیب زمینی

و تخم مرغ میخورن یا تلویزون ندارن....

تازه میفهمن استقلال یعنی چی!!!


آقا سرتون رو درد نمیآرم من هم میخوام رو به خلاصه نویسی بیارم!

 

اون برنامه به نظر من میخواست این پیام رو بده که

گشنگی نکشیدی تا عاشقی یادت بره...

 

نظر شما چیه؟؟؟؟

 


استقلال؟ عشق؟ ازدواج؟ سختی؟.....


 

این دو تا نکته رو هم بخونید کف کنید!

 

 

آیا میدانستی که زرافه ایستاده وضع حمل می‌کند

 و نوزادش از فاصله 180 سانتی متری به زمین میافتد؟

 

اینم طبق سنت گیر دادن به زن ها!

 

کلى بود نام او بود حاجى الماس

سه زن بگرفت، شد نصف سرش تاس

ز یک زن بیشتر بردن خلاف است

زن اول به پایت جان فشاند

زن دوم به هر جا مى‏کشاند

زن سوم به قبرت مى‏تپاند!

ز یک زن بیشتر بردن خلاف است

 

این آهنگ هم داریوش و فریدون با هم خوندن به نام شهید....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد