مد..

برادر: کتونی منو چرا پا کردی؟ یالا بده میخوام برم فوتبال!
خواهر: ا ا ا...من میخوام برم پارک امروز کتونیت رو میخوام!!
برادر: یعنی چی؟ مگه خودت کفش نداری؟؟
خواهر: چرا...ولی الان کتونی مده!!
برادر: من مد و این چیزا سرم نمیشه..! میگی من کفش پاشنه بلند تو رو بپوشم برم
فوتبال؟؟
خواهر: من هم کتونی میخوام! همه دوستام دارن. پس من چه کار کنم؟
.....و..
خلاصه گیس و سیبیل کشی!

 

حالا نظرتون رو در مورد مد بگید! والا همین یه کتونی رو داشتیم که اونم
دخترا ازمون گرفتن! حالا باز این خوبه! آدم یه چیزای میبینه.....

 

نظر شما چیه؟ رابطه تون با مد چه جوریه؟

 

دختر بد!

 

اگه من از اون دخترها بودم...!

این دفعه میخوام اساسی دعوا راه بندازم!!!


یه نکته دیگه هم در مورد پست قبلی یادم اومد...
تو کلاس وقتی یه دختر عطسه میکنه همون ضایع ها میگن عافیت باشه ! ولی اگه من
خفه هم بشم سره کلاس هیچ کدوم چیزی نمیگن!!


خواهش میکنم اول یه نفس عمیق بکشید! بعد هم به هیچ کس بر نخوره لطفاً!

این شما و این دختر بد!

 

اگه من از اون دخترا بودم...فقط مانتو سفید میپوشیدم یا ابی نیلی( من این رنگ رو خیلی
دوست دارم ولی به این خاطر نیست!) یا به عبارتی مانتو شیشه آی!
این بعضی ها اینقدر بی ریان که ظاهر و باطن پیداس خلاصه!

بعد تو زمستونا لباس تنگ تنگ ! میپوشیدم که سرما نخورم یه وقت!
تابستونا هم لباس کوتاه کوتاه چون هم پارچه گرونه هم گرمه دیگه!
حالا شما بگین تنگ و کوتاه دیگه چه صیغه ی!؟

مو میبافتم این هوا! تا از زیر مقنعه تا ....بیاد!

همچین صورت رو سفید میکردم.تووپ..بتونه کاری !همه چاله چوله هاش

 رو هم پر میکردم!اینقدر هم چی و نمیدونم چی میمالیدم به صورتم

 که دست بزنی تا ارنج بره تو روغن!

 

کفش میپوشیم که پاشنه ش نیم متر رو شیرین به قدم اضافه کنه!

یه کیف دستی قرمز هم پر لوازم ارایش هم همیشه همرام بود...بالاخره لازم میشه!

 

تا میفهمیدم یکی نگام میکنه لبخند میزدم اینجوری!

 

صدام رو نازک میکردم خفن!

 

با صدای بلند تو جمع میخندیدم....آی حال میده...

 

یه جوری مینشستم که....بماند!

 

تو مترو هم عینک افتابی میزدم!!!!!

 

اوه....کلی چیزه...ولی چون واسه پسرونه ش کمتره.نمینویسم که عدالت برقرار بشه!

 

در ضمن زیاد جدی نگیرید!

یک جمله

سر نوشت را نمیتوان از سر نوشت......؟؟

نظر شما چیه؟

 

من این روزا خیلی احساس تنهایی میکنم..خیلی...

چند روز دیگه داره میره تو  4 سال که ندیدمش....

 

به شهر عشق نمیرم بی تو هرگز....

نشم عاشق ، بمیریم، بی تو هرگز...

 

 

 

 

 

یک بزرگی میگه...

در زندگی حتماً باید عاشق چیزی بود....کاری...پولی...زنی...

وقتی فکر میکنم هنوز این همه سال رو باید تنها بمونم دلم میگیره...

بگذریم امروز استاد ادبیات یه شعر خوند که خیلی قشنگه و وصف حال من

بد نیسّت شما هم بخونید

 

رفتم بر آن دلبر همچون مه نو.......گفتم که دلم پیش تو مانده گرو

صد دل ز خم طره گیسویش ریخت....گفتا که دلت بجوی و بردار و برو!