اسطوره ها....

 

اسطوره ها....

شهریور ماه 1341 چند روز پس از زلزله ویرانگر" بویین زهرا" پهلوان و چندنفر از دوستانش در حالی که اخبار و تصاویر ساکنان مصیبت زده و ویرانه های مناطق زلزله زده را در روزنامه نگاه می کردند، ضمن صحبت هایشان در مورد علت کم بودن کمک های مردمی و بی توجهی مردم به مراکز جمع آوری اعانه راه اندازی شده در شهر بحث می کردند . بعضی از دوستان تختی معتقد بودند که مردم توجهی به مصیبت هموطنان خود ندارند و حاضر نیستند کوچکترین کمکی به آنها بکنند. پهلوان، این سلاله پاک مردم، که به عمق مهربانی و ایثار هموطنان پاک نهاد خود و میزان بی اعتمادی و انزجار آنها از " خودکامگان حاکم" واقف بود، می گفت: علت بی توجهی مردم به این مراکز کمک رسانی، نداشتن اطمینان به حکومت و کسانی است که معرکه گردان این جریان شده اند. پیش کشیده شدن این بحث و مخالفت یکی از دوستان تختی با نظر او ناگهان فکری را به ذهن پهلوان انداخت. تختی تصمیم گرفته بود که خود وارد این میدان شود البته نه برای اثبات گفته هایش بلکه" برای این که به هر حال یک نفر باید وسط بیفتد و سبب خیر شود."

فردای آن روز تختی بدون هیچ اعلان و تبلیغاتی اول صبح به چهار راه ولیعصر فعلی رفت و تصمیم خود برای جمع آوری اعانه به نفع زلزله زدگان را به کمک دوستانش به اطلاع مردم رساند. پس از آن غوغایی به پا شد که در تاریخ مشارکت های مردمی ایران کم نظیر و شاید بی نظیر بود. محمود رفعت از دوستان و علاقمندان جهان پهلوان و نویسنده کتاب " تختی مرد همیشه جاوید" این واقعه تاریخی را چنین نقل می کند:" مردم که دهن به دهن خبردار شده بودند از دور و نزدیک خودشان را رسانده بودند به پهلوان و بی دریغ هر چه از دستشان برمی آمد کمک کرده بودند. چند دانشجو کتشان را درآورده بودند و انداخته بودند روی تل بزرگ لباس ها، پتوها، ظرف و ظروف ها، طلا و جواهرات و خلاصه هر چیزی که عابران معمولا همراه دارند یا خانه دارها می توانستند از آن صرف نظر کنند.

در این میان پیرزنی چادرش را از سرش برداشته بود و بعد از دادن آن به پهلوان پیشانیش را بوسیده و گفته بود:" پسرم خدا عمرت بدهد که به فکر مصیبت زده ها هستی، خدا عزتت را بیشتر از این ها بکند که غصه خانه خراب ها را می خوری، من خجالت زده ام که چیز دیگری ندارم."

 


پهلوان در حالی که چشمایش از اشک برق می زد چادر را برداشت و ملتمسانه از پیرزن خواهش کرد که آن را بگیرد. پیرزن چادر را که تختی به او داده بود دوباره روی تل هدایا انداخت و با لحن مادری که از حرف گوش نکردن فرزندش بی حوصله شده گفت:" مرحمت خشک و خالی که فایده ندارم، پسرم."

پیرزن وقتی با تردید دوباره پهلوان مواجه شد، خشمگینانه گفت:" یعنی ما فقیر بیچاره ها حق نداریم:"

صورت پهلوان یک دفعه رنگ به رنگ شد، گفت:" شما را به خدا این حرف را نزنید . شما از هر ثروتمندی ثروتمندترید، حق دارترید، چون که بلندنظرتر و باگذشت ترید.

پیرزن همین که سرخ شدن صورت پهلوان را دید به گریه افتاد، اما چشم هایش را به تندی با گوشه لچکش پوشاند و عقب عقب خودش را از جمع مردم بیرون کشاند و رفت."

 

برای مشاهده متن کامل اینجا را کلیک کنید


افتخاری دیگر برای دایی و ایران

فلورین شترونک (Florian Stronk) ، مسئول بخش بازاریابی EA Deutschland که یکی از طرفداران تیم هرتابرلین نیز می باشد به همراه گروه موسیقی Das Rohr آلبومی را برای طرفداران تیم هرتا برلین ارایه داده اند که یکی از آهنگهای این آلبوم برای علی دایی ساخته شده است.

 

این آهنگ که به زبان آلمانی است به این معنا است:
Singen Hey, Singen Hey, Singen Ali Ali Daei
بگو هى، بگو هى، بگو على على دایى
Aus Persien kam ein groBer Mann in unser land.
از ایران یک مرد بزرگ به سرزمین ما آمده
Macht Seine Tore mit kopf und fuB, nicht mit der Hand.
تا با سر و پا و نه با دست براى تیم ما گل بزند
Singen Hey, Singen Hey, Singen Ali Ali Daei
بگو هى، بگو هى، بگو على على دایى
Die Neun auf Trikot sturmt Ali fur Berlin
با پیراهن شماره ? براى برلین حمله مى کند
Weil wir ihn so sehr lieben Singen wir fur ihn.
ما این را مى خوانیم چون عاشق او هستیم


آری...علی دایی روز به روز افسانه ای تر می شود! به راستی که شهریار فوتبال ایران این روزها همچنان مایه مباهات ایرانیان است.. شرکت در مراسم معتبر در دنیا و ساختن یک   آهنگ برای او نشان می دهد که علی دایی تکرار نخواهد شد....

برای شنیدن بخشی از  این آهنگ اینجا کلیک کنید.
http://www.dasrohr.de/ali-daei.mp3

 

 

برای مشاهده متن کامل اینجا را کلیک کنید


 

کامنت شما نشانه حضور شما و باعث دلگرمی ماست!

 

 

کاشکی...

فعلاً که دوره امتحاناست و وبلاگ در رکود به سر میبره!بگذریم...


یه فیلم از برنامه کودک دیدم دوباره فیل من یاد هندستون کرد....

میگم کاشکی بزرگ نمیشدیم ها.....میخوام دوباره برم مدرسه....
میخوام وقتی زنگ میخوره مثل موشک بدوم بیرون تا کارتون فوتبالیست ها رو
ببینم!


میخوام دوباره زنگ تفریح برم بیسکویت یا ساندویچ دوستم رو به زور
بگیرم و بخورم ...اونام مظلوم هیچی نگن!


میخوام دوباره رو اون نیمکت ها بشینم هر چند دیگه جا نمیشم!


میخوام مبصر بشم!


میخوام دوباره راه مدرسه تا خونه رو بدوم یا از اون پودر ها بخرم...تمبر هندی...
لواشک....دوباره با دوستم دزدکی بریم کلوپ سگا بازی کنیم! بعدش هم پیراشکی
بخوریم...یا یخ در بهشت...اوووه...چه کارا که میکردیم....

میگم بد نیست چند وقت یه بار به کوچه باغ های خاطره سر بزنیم


کاش زمان به عقب بر میگشت و دوباره عاشقش میشدم...بعد زمان متوقف میشد!

 

راستی شما که مدرسه میرفتید و یا میرید...چه کار میکنید یا میکردید!؟

بگذریم ...
زلزله 9 ریشتری رو که شنیدین...ببینید بعضی از قلب ها رو چه جوری به هم نزدیک کرده
این عکس رو میگم...

راست میگن عدو شود سبب خیر اگر او خواهد...یا یه همچین چیزایی!

راستی عیدتون هم مبارک!

 

کامنت شما نشانه حضور شما و باعث دلگرمی ماست!

 

بهتر از این میشه؟

بی تو با یاد تو سر کردم......گل عشقت رو پر پر کردم...

روزی صد بار به خدا مردم....تا جدایت رو باور کردم...

حالا که به قاب عکس تو...عاشقونه تر عادت کردم...

اومدی بشکنی قلبی رو...که راضی به شهادت کردم..

 

یاد درس معارف افتادم که یکی از بچه ها پرسید ....
استاد دنیا کی بهتر میشه؟
استاد گفت:
دنیا الان در بهترین حالت ممکن قرار داره!
این لازمه حکمت خداست که دنیایی آفریده باشه که

 در بهترین حالت ممکن قرار داشته باشه

یعنی بهترین حالت ممکن اینه که الان تو داری این وبلاگ رو میخونی!

 و من باید از عشقم دور باشم!

نظرت چیه؟

راستی هر کی از آهنگ وبم خوشش میاد حتماً اینا رو دانلود کنه..خودم اپلود کردم

با حجم کمه و کیفتش هم بد نیست

 حتماً اینا رو هم دانلود کن ما رو هم دعا کن!

     سرسپرده-2 -andy 380kb

       تو نباشی    - andy 321kb

                                                                              قصه باران              - andy 

 

کامنت شما نشانه حضور شما و باعث دلگرمی ماست!